ساعت 1:28 عصر پنج شنبه 87/8/2
به شهر و دیاری ببر تو مرا
که نور خدا باشه و من وتو
نباشه به دلها نشونه غم
امید و صفا باشه و من و تو
بریم اونجا که عشق و مستی خطا نباشه
تو سینه ها جای محبت ریا نباشه
به غیر خدا که مهربونه
نمیخوام دل دیگه بدونه
که با وفایی که با صفایی
از این خسته دل پروا نکن
مرا بیش از این رسوا نکن
الهی بمونی با مهربونی جدایی نگیری قدرم بدونی
که دنیا نداره وفایی
بمون بر سر پیمون من
تو بازی نکن با جون من
که دنیا سراب نقشی بر آب دو روز جوانی مثل حباب
نیرزه به یک رنج و آهی
به شهر و دیاری ببر تو مرا
که نور خدا باشه و من وتو
نباشه به دلها نشونه غم
امید و صفا باشه و من و تو
بریم اونجا که عشق و مستی خطا نباشه
تو سینه ها جای محبت ریا نباشه
به غیر خدا که مهربونه
نمیخوام دل دیگه بدونه
¤ نویسنده: ایوب نجارپور
نوشته های دیگران ( )